کتابخانه احادیث شیعه
پرینت احادیث

احادیث امام باقر علیه السلام1811 حدیث

امام باقر عليه السلام ـ چون درباره ازدواج از ايشان سؤال شد ـ : آن گاه كه [كسى ]نزد شما خواستگارى كرد و ديندارى و امانتدارى اش را پسنديديد ، به او همسر بدهيد ؛ و (اگر چنين نكنيد ، در زمين ، فتنه و فسادى بزرگ ، روى خواهد داد) .
امام باقر عليه السلام : به پيامبر خدا گفته شد : دورانديشى چيست؟
فرمود : «مشورت با صاحب نظران و پيروى كردن از آنها» .
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام : خَرَجَتِ امرَأَةٌ بَغِيٌّ عَلى شَبابٍ مِن بَني إسرائيلَ فَأَفتَنَتهُم .
فَقالَ بَعضُهُم : لَو كانَ العابِدُ فُلانا رَآها أفتَنَتهُ .
وسَمِعَت مَقالَتَهُم فَقالَت : وَاللّه ِ لاأنصَرِفُ إلى مَنزِلي حَتّى اُفتِنَهُ فَمَضَت نَحوَهُ فِي اللَّيلِ فَدَقَّت عَلَيهِ ، فَقالَت : آوي عِندَكَ ، فَأَبى عَلَيها ، فَقالَت : إنَّ بَعضَ شَبابِ بَني إسرائيلَ راوَدوني عَن نَفسي ، فَإِن أدخَلتَني وإلاّ لَحِقوني وفَضَحوني ، فَلَمّا سَمِعَ مَقالَتَها فَتَحَ لَها ، فَلَمّا دَخَلَت عَلَيهِ رَمَت بِثِيابِها ، فَلَمّا رَأى جَمالَها وهَيئَتَها وَقَعَت في نَفسِهِ ، فَضَرَبَ يَدَهُ عَلَيها ، ثُمَّ رَجَعَت إلَيهِ نَفسُهُ ، وقَد كانَ يوقِدُ تَحتَ قِدرٍ لَهُ ، فَأَقبَلَ حَتّى وَضَعَ يَدَهُ عَلَى النّارِ .
فَقالَت : أيَّ شَيءٍ تَصنَعُ؟
فقال : اُحرِقُها لأَِنَّها عَمِلَتِ العَمَلَ .
فَخَرَجَت حَتّى أتَت جَماعَةَ بَني إسرائيلَ ، فَقالَت : اِلحَقوا فُلانا فَقَد وَضَعَ يَدَهُ عَلَى النّارِ ، فَأَقبَلوا فَلَحِقوهُ وقَدِ احتَرَقَت يَدُهُ.
حديث
امام باقر عليه السلام : زنى بد كار به سمت جوانانى از بنى اسرائيل رفت و آنان را فريفت . يكى از آنان گفت : اگر فلان عابد ، اين زن را ببيند ، زن ، او را مى فريبد .
زن ، سخن آنان را شنيد و گفت : به خدا سوگند ، به خانه ام برنمى گردم تا آن عابد را بفريبم .
شبانه نزد او رفت و در را كوبيد و گفت : شب را نزد تو بمانم؟
عابد ، امتناع ورزيد . زن گفت : برخى جوانان بنى اسرائيل ، دنبالم افتاده اند . اگر مرا به داخل خانه راه دهى ، [در امانم] ، وگرنه به من خواهند رسيد و آبرويم را خواهند ريخت .
عابد ، چون اين سخن را شنيد ، در را به رويش گشود . وقتى زن داخل شد ، لباس هايش را كَنْد . چون عابد ، زيبايى ها و هيكل او را ديد ، به وسوسه افتاد و به زن ، دست زد . ناگهان ، به خود آمد و از عمل خود ، بازگشت . در خانه اش آتشى زيرِ ديگ ، روشن كرده بود . سراغ آتش آمد و دست خود را بر آتش گرفت . زن گفت : چه مى كنى؟
عابد گفت : او را مى سوزانم؛ چون كار خطا از او سر زد .
زن ، از خانه بيرون آمد و سراغ جوانان بنى اسرائيل رفت و گفت : سراغ عابد برويد كه دست خود را بر آتش گذاشته است . جوانان ، سراغ عابد آمدند و به وى رسيدند ، در حالى كه دستش را سوزانده بود .
امام باقر عليه السلام : وقتى كه نوح عليه السلام به درگاه پروردگار عز و جل قومش را نفرين كرد ، شيطان ـ كه نفرين خدا بر او باد ـ نزد وى آمد و گفت : اى نوح! مرا در سه جا ياد كن؛ چرا كه من در آن مكان ها نزديك ترين حالت را به بندگان دارم : هنگامى كه خشمگين شدى ، مرا ياد كن؛ هنگامى كه ميان دو نفر داورى مى كنى ، مرا ياد كن؛ و هنگامى كه با زنى خلوت كردى و ديگرى با شما نيست ، مرا ياد كن .
امام باقر عليه السلام : پدرم به مردى نگريست كه راه مى رفت و فرزندش همراه وى بود . پسر بر دست پدر ، تكيه داده بود . پدرم از روى خشم با وى سخن نگفت تا از دنيا رفت .
امام باقر عليه السلام : بدترينِ پدران ، كسى است كه نيكى [به فرزند] ، او را به زياده روى بكشانَد ، و بدترينِ فرزندان ، كسى است كه كوتاهى [در حقّ پدر و مادر] ، او را به نافرمانى بكشاند .
امام باقر عليه السلام : على عليه السلام به بازار پارچه فروش ها آمد و به مردى فرمود : «دو جامه به من بفروش» .
آن مرد گفت : اى امير مؤمنان! آنچه مطلوب شماست ، نزد من است .
چون پارچه فروش ، امير مؤمنان را شناخت ، [از او خريد نكرد و ]گذشت . نزديك [فروشنده] جوانى ايستاد و دو جامه خريد ، يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم . آن گاه به قنبر فرمود : «اى قنبر! تو اين جامه را كه به سه درهم خريدم ، بردار» .
قنبر گفت : شما بدان سزاوارتريد ، منبر مى رويد و براى مردم ، سخنرانى مى كنيد .
على عليه السلام فرمود : «و تو جوانى و خواسته هاى جوانى دارى و من ، از پروردگارم خجالت مى كشم كه خود را بر تو ، مقدّم بدارم» .
امام باقر عليه السلام : خداوند عز و جل ابراهيم را به دوستى گرفت؛ زيرا [درخواست ]كسى را رد نكرد و از كسى جز خداوند عز و جل درخواست ننمود .
صفحه اختصاصي حديث و آيات قرآن:
«إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَأَوَّ هٌ حَلِيمٌ » .
حديث
«إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّ هٌ مُّنِيبٌ » . حديث
«به راستى كه ابراهيم ، «اَوّاه (بسيار آه كشنده به ياد خدا)» و بردبار بود»
.
«به راستى كه ابراهيم ، بردبار ، «اَوّاه (بسيار آه كشنده به ياد خدا)» و انابه كننده بود»
. الإمام الباقر عليه السلام : ـ في قَولِهِ تَعالى «إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَأَوَّ هٌ حَلِيمٌ » ـ : الأَوّاهُ هُوَ لدَّعّاءُ . حديث
امام باقر عليه السلام ـ درباره تفسير كلمه «اَوّاه» : ـ «به راستى كه ابراهيم ، اَوّاه و بردبار بود» : يعنى بسيار دعا كننده بود .
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام : خَرَجَ إبراهيمُ عليه السلام ذاتَ يَومٍ يَسيرُ فِي البِلادِ لِيَعتَبِرَ فَمَرَّ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرضِ فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ قائِمٍ يُصَلّي قَد قَطَعَ إلَى السَّماءِ صَوتَهُ ولِباسُهُ شَعَرٌ ، فَوَقَفَ عَلَيهِ إبراهيمُ عليه السلام فَعَجِبَ مِنهُ وجَلَسَ يَنتَظِرُ فَراغَهُ ، فَلَمّا طالَ ذلِكَ عَلَيهِ حَرَّكَهُ بِيَدِهِ وقالَ لَهُ : إنَّ لي حاجَةً فَخَفِّف ، قالَ : فَخَفَّفَ الرَّجُلُ وجَلَسَ إبراهيمُ ، فَقالَ له إبراهيمُ عليه السلام : لِمَن تُصَلّي؟
فَقالَ : لإِِلهِ إبراهيمَ .
فَقالَ : ومَن إلهُ إبراهيمَ؟
قالَ : الَّذي خَلَقَكَ وخَلَقَني .
فَقالَ لَهُ إبراهيمُ : لَقَد أعجَبَني نَحوُكَ وأ نَا اُحِبُّ أن اُؤاخِيَكَ فِي اللّه ِ عز و جل ، فَأَينَ مَنزِلُكَ إذا أرَدتُ زِيارَتَكَ ولِقاءَكَ؟
فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : مَنزِلي خَلفَ النُّطفَةِ ـ وأشارَ بِيَدِهِ إلَى البَحرِ ـ وأمّا مُصَلاّيَ فَهذَا المَوضِعُ تُصيبُني فيهِ إذا أرَدتَني إن شاءَ اللّه ُ ، ثُمَّ قالَ الرَّجُلُ لاِءِبراهيمَ : لَكَ حاجَةٌ؟
فَقالَ إبراهيمُ : نَعَم .
فَقالَ الرَّجُلُ : وما هِيَ؟
قالَ لَهُ : تَدعُو اللّه َ واُؤَمِّنُ أنَا عَلى دُعائِكَ ، أو أدعو أ نَا وتُؤَمِّنُ أنتَ عَلى دُعائي؟
فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : وفيمَ نَدعُو اللّه َ؟
قالَ لَهُ إبراهيمُ : لِلمُذنِبينَ المُؤمِنينَ .
فَقالَ الرَّجُلُ : لا .
فَقالَ إبراهيمُ : ولِمَ؟
فَقالَ : لأَِنّي دَعَوتُ اللّه َ مُنذُ ثَلاثِ سِنينَ بِدَعوَةٍ لَم أرَ إجابَتَها إلَى السّاعَةِ ، وأ نَا أستَحيي مِنَ اللّه ِ عز و جل أن أدعُوَهُ بِدَعوَةٍ حَتّى أعلَمَ أنَّهُ قَد أجابَني .
فَقالَ إبراهيمُ : وفيما دَعَوتَهُ؟
فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : إنّي لَفي مُصَلاّيَ هذا ذاتَ يَومٍ إذ مَرَّ بي غُلامُ أروَعُ ، النّورُ يَطلُعُ مِن جَبهَتِهِ ، لَهُ ذُؤابَةٌ مِن خَلفِهِ ، وَمَعَهُ بَقَرٌ يَسوقُها ، كَأَنَّما دُهِنَت دَهنا ، وغَنَمٌ يَسوقُها كَأَنَّما دُخِسَت دَخساً . قالَ : فَأَعجَبَني ما رَأيتُ مِنهُ ، فَقُلتُ : يا غُلامُ ، لِمَن هذا البَقَرُ وَالغَنَمُ ؟
فَقالَ : لي .
فَقُلتُ : ومَن أنتَ ؟
فَقالَ : أ نَا إسماعيلُ بنُ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ عز و جل . فَدَعَوتُ اللّه َ عز و جل عِندَ ذلِكَ وسَأَلتُهُ أن يُرِيَني خَليلَهُ .
فَقالَ لَهُ إبراهيمُ عليه السلام : فَأَ نَا إبراهيمُ خَليلُ الرَّحمنِ ، وذلِكَ الغُلامُ ابني .
فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ عِندَ ذلِكَ : الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ ، الَّذي أجابَ دَعوَتي ، قالَ : ثُمَّ قَبَّلَ الرَّجُلُ صَفحَتَي وَجهِ إبراهيمَ وعانَقَهُ ، ثُمَّ قالَ : الآنَ فَقُم وَادعُ حَتّى اُؤَمِّنَ عَلى دُعائِكَ ، فَدَعا إبراهيمُ عليه السلاملِلمُؤمِنينَ والمُؤمِناتِ المُذنِبينَ مِن يَومِهِ ذلِكَ إلى يَومِ القِيامَةِ بِالمَغفِرَةِ وَالرِّضا عَنهُم ، قالَ : وأمَّنَ الرَّجُلُ عَلى دُعائِهِ .
فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَدَعوَةُ إبراهيمَ بالِغَةٌ لِلمُؤمِنينَ المُذنِبينَ مِن شيعَتِنا إلى يَومِ القِيامَةِ .
حديث
امام باقر عليه السلام : روزى ابراهيم عليه السلام براى عبرت گرفتن به سياحت در شهرها پرداخت . از سرزمينى گذشت و مردى را ديد كه ايستاده است و نماز مى گزارد ، صدايش را به آسمان بلند كرده و لباسش از موست .
ابراهيم عليه السلام ، نزد او ايستاد و از او شگفت زده شد و منتظر فراغت وى از عبادت شد . چون نمازش طولانى شد ، ابراهيم عليه السلام با دست ، تكانَش داد و گفت : «[نماز خود را] كوتاه كن كه مرا خواسته اى است» .
مرد ، [نمازش را] كوتاه كرد . ابراهيم عليه السلام نشست و به وى گفت : «براى چه كسى نماز مى خوانى» .
گفت : براى خداى ابراهيم .
گفت : «خداى ابراهيم كيست؟» .
گفت : آن كه تو و مرا آفريد .
سپس ابراهيم عليه السلام به وى گفت : «از روش عبادت تو خوشم آمده است و من دوست مى دارم با تو در راه خداى عز و جل برادرى كنم . اگر خواستم تو را زيارت و ملاقات كنم ، خانه ات كجاست؟» .
مرد گفت : خانه ام پشت اين درياست ـ و با دستش به دريا اشاره كرد ـ و محلّ عبادتم همين جاست . گفت هرگاه خواستى ، مرا همين جا مى يابى ، إن شاءاللّه .
سپس ، مرد به ابراهيم عليه السلام گفت : خواسته اى دارى؟
ابراهيم عليه السلام گفت : «بلى» .
مرد گفت : چيست؟
ابراهيم عليه السلام گفت : «تو ، خدا را بخوانى و من بر دعايت آمين بگويم يا من ، خدا را بخوانم و تو بر دعايم آمين بگويى» .
مرد گفت : درباره چه خدا را بخوانم؟
ابراهيم عليه السلام گفت : «براى مؤمنان گنهكار» .
مرد گفت : نه .
ابراهيم عليه السلام پرسيد : «چرا؟»
مرد گفت : سه سال است كه خدا را به خواسته اى مى خوانم و تا اين لحظه ، آن را مستحبات نيافته ام و از خداوند عز و جل خجالت مى كشم كه او را به خواسته اى ديگر بخوانم ، مگر بدانم خواسته ام را اجابت كرده است .
ابراهيم عليه السلام گفت : «درباره چه دعا كردى؟» .
مرد گفت : روزى در همين محلّ عبادت بودم كه جوانى زيباروى كه نور از پيشانى اش مى تابيد و گيسوانش از پشت فرو ريخته بود ، از كنارم گذشت ، و گاوى ـ كه گويى روغن به بدنش ماليده بودند ـ و گله اى از گوسفندان پرگوشت ، با خود داشت و آنها را به پيش مى برد . آنچه از وى ديدم ، مرا خوش آمد . پرسيدم : اى جوان! اين گاو و گله گوسفند از كيست؟
گفت : از خودم .
پرسيدم : تو كيستى؟
گفت : من ، اسماعيل پسر ابراهيم خليل الرحمان هستم . در آن هنگام ، خداوند عز و جل را خواندم كه خليلش را به من نشان دهد .
گفت : «من ، ابراهيم خليل الرحمان هستم و آن جوان ، پسرم است» .
مرد در اين هنگام گفت : سپاس ، خدايى را كه پروردگار جهانيان است؛ او كه خواسته ام را اجابت كرد . آن گاه ، پيشانى ابراهيم عليه السلام را بوسيد و با وى مُعانقه (ديده بوسى) كرد . سپس گفت : اينك آماده ام . تو دعا كن تا من ، دعايت را آمين گويم .
ابراهيم عليه السلام براى زنان و مردان مؤمن گنهكار ، از آن روز تا روز قيامت ، درخواست بخشش و خشنودى خداوند را كرد و مرد ، بر دعايش آمين گفت .
امام باقر عليه السلام فرمود : «دعاى ابراهيم به مؤمنان گنهكار از شيعيان ما تا روز قيامت هم مى رسد» .
حدیث روز

امام علی النقی علیه السلام:

مَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا وَ لَوْ قُرِّضَ وَ نُشِر؛

هر كه از جانب خدا دليلى روشن داشته باشد، مصيبت دنيا برايش سبک شود، هر چند با قيچى بريده شود و با ارّه قطعه قطعه گردد.

تحف العقول، ص 483

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685