حديث و آيات: فصل سوم : مسؤوليت عالمان


الكِتابِ مِنَ المَثُلاتِ ، حَمِدوا رَبَّهُم عَلى مارَزَقَهُم وهُوَ أهلُ الحَمدِ ، وذَمّوا أنفُسَهُم عَلى مافَرَّطوا وهُم أهلُ الذَّمِّ ، وعَلِموا أنَّ اللّه َ تَبارَكَ وتَعالى الحَليمَ العَليمَ ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ . ثُمَّ أمكَنَ أهلَ السَّيِّئاتِ مِنَ التَّوبَةِ بِتَبديلِ الحَسَناتِ ، دَعا عِبادَهُ فِي الكِتابِ إلى ذلِكَ بِصَوتٍ رَفيعٍ لَم يَنقَطِع ولَم يَمنَع دُعاءَ عِبادِهِ ، فَلَعَنَ اللّه ُ الَّذينَ يَكتُمونَ ما أنزَلَ اللّه ُ ، وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ ، فَتَمَّت صِدقًا وعَدلاً . فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى . وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ووَلاّهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ .
وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن أقاموا حُروفَهُ وحَرَّفوا حُدودَهُ ، فَهُم يَروونَهُ ولا يَرعَونَهُ ، وَالجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوايَةِ ، والعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم لِلرِّعايَةِ .
وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن وَلَّوهُ الَّذينَ لايَعلَمونَ



وقَد كانَ فِي الرُّسُلِ ذِكرى لِلعابِدينَ ، إنَّ نَبِيًّا مِنَ الأَنبِياءِ كانَ يَستَكمِلُ الطّاعَةَ ، ثُمَّ يَعصِي اللّه َ تَبارَكَ وتَعالى فِي البابِ الواحِدِ ، فَخَرَجَ بِهِ مِنَ الجَنَّةِ


ثُمَّ اعرِف أشباهَهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ أقاموا حُروفَ الكِتابِ وحَرَّفوا حُدودَهُ



وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى ، لايَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى ، يَقولونَ ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ولا يَدرونَ ما هُوَ ، وصَدَقوا ، تَرَكَهُم رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ



وصِنفٌ آخَرُ ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ



يكى از نشانه هاى به دور افكندن كتاب اين است كه حروف (و كلمات و اِعراب و...) آن را پاس داشتند، اماحدود [واحكام وقوانين] آن را تحريف وباژگونه ساختند، آن را روايت مى كنند، ليكن به كارش نمى بندند ونادانان از اين كه آن را براى روايت، حفظ كنند، دلشادند و علما و دانايان از اين كه آن را به كار نبندند، اندوهگينند.
ديگر از نشانه هاى به دور افكندن كتاب اين است كه مشتى نادان را متولّى كتاب [خدا ]كردند و آنها هم ايشان را به آبشخور هوى و هوس بردند و از آن جا به سوى هلاكت و نابودى درآوردند و دستگيره هاى دين را تغيير دادند و سپس آن را در ميان كم خردان و كودكان نادان، به ارث گذاشتند. و در نتيجه، امّت، با وجود فرمان خداى تبارك و تعالى، به فرمان انسانها مراجعه مى كنند و از آنها دستور مى گيرند. بدا به حال ستمگران كه ولايت انسانها را جايگزين ولايت خدا كردند و پاداش آدميان را جانشين پاداش خداوند نمودند و خشنودى مردم را جايگزين خشنودى خدا ساختند. وامّت، به چنين حال و روزى گرفتار آمدند كه در ميان آنان كسانى هستند كه در كار عبادت كوشايند، اما در آن گمراهى به سر مى برند، [به عبادت خود] دلشادند و فريفته [شيطان]، عبادتشان، هم براى خود آنان مايه فتنه و گمراهى است و هم براى كسى كه بدانها اقتدا كند.
براى عابدان، در ميان فرستادگان الهى پند و عبرتهاست. پيامبرى از پيامبران كار طاعت را به سرحد كمال مى رساند وسپس تنها در يك مورد خداى تبارك و تعالى را نافرمانى مى كند و خداوند او را از بهشت بيرون مى راند و يا [پيامبرى ديگر را ]در دل نهنگ مى افكند و چيزى جز اعتراف و توبه، او را رهايى نمى بخشد. پس تو [اى سعد] اين عالم نمايان و ترسا نماها را بشناس، همانان كه كتاب [خدا] را كتمان و تحريف كردند و اين سوداگريشان، سودى به بار نياورد و مردمانى رهيافته نبودند.
آن گاه، امثال آنها را در ميان اين امّت بشناس، همانان كه حروف و كلمات قرآن را پاس داشتند، اما حدود آن را تحريف و باژگونه ساختند. اينان بر گرد بزرگان و سران [اكثريت] مى چرخند و هرگاه [اين] رهبران هوى و هوس، دچار تفرقه و چند دستگى شوند، آنان در كنار آن يك قرار مى گيرند كه از دنياى بيشترى برخوردار باشد، نهايت دانش آنان همين است. اينان پيوسته در كوردلى و طمعكارى دست و پا مى زنند و هماره صداى ابليس از زبان آنان شنيده مى شود كه سخن باطل، فراوان مى گويند. علما [ى راستين و ربّانى ]در برابر آزار رسانيها و درشتيها و سركوفت زدنهاى آنان، شكيبايى مى ورزند؛ از اين كه علما، آنان را به اداى تكليف الهى فرا مى خوانند، بر آنها خرده مى گيرند. در حالى كه علما از اين كه خيرخواهى و ارشاد را فرو گذارند، يا سرگشته گمراهى را ببينند و راهنماييش نكنند، يا مرده اى را ببينند و بدو زندگى نبخشند، خود را خيانت كار مى شمارند. پس چه بد مى كنند! زيرا كه خداى تبارك و تعالى در قرآن از آنان پيمان گرفته است كه به معروف و به آن چه بدان فرمان داده شده اند، فرا خوانند و از آن چه از آن باز داشته شده اند نهى كنند و در راه نيكى و پرهيزگارى، همكارى نمايند و در كار گناه و تجاوز، به يكديگر كمك نرسانند. علما از دست اين نادانان به ستوه آمده اند، [چه] اگر اندرز دهند [آن جُهّال ]مى گويند: ياغى شده است؛ اگر حقّ را كه رهايش كرده اند تعليم دهد [عمل كند]، مى گويند: [با حقّ] به مخالفت برخاسته است [چرا كه فقط عقايد خودشان را بر حقّ مى دانندو سخنان علماى راستين را باطل مى شمارند ]؛ اگر گوشه گيرى اختيار كنند، مى گويند: راه جدايى [از امّت] را در پيش گرفته اند؛ اگر بگويند: براى سخنان خود دليل و برهان بياوريد، مى گويند: منافق شده اند؛ اگر از آنها اطاعت كنند، مى گويند: از خداوند عز و جلنافرمانى كرده اند. نابود باد اينان كه نمى دانند نادانند و از آن چه [از كتاب خدا ]تلاوت مى كنند، درك و شناختى ندارند، به زبان، كتاب خدا را تصديق مى كنند، اما با تحريف كردنش، آن را تكذيب مى كنند و اين عمل خود را زشت هم نمى دانند. اينان شبيه همان احبار ورهبان اند، پيشاهنگان در هوى و هوسند و مهتران وادى هلاكت. گروه ديگرى از آنان نيز هستند كه بر سر دو راهى گمراهى و هدايت نشسته اند و رهيافتگان را از گمراهان باز نمى شناسند، مى گويند مردم [در عهد پيامبر صلي الله عليه و آله ]با چنين چيزى [اختلاف و چند دستگى امّت در امر دين ]آشنايى نداشتند و نمى دانستند [اختلاف ]يعنى چه. راست هم مى گويند [چون] زمانى كه رسول خدا صلي الله عليه و آله آنان [امت عصر خود] را ترك كرد و رفت، شريعتى آشكار برايشان باقى گذاشت كه شب و روزش از هم متمايز بود، نه بدعتى در ميان ايشان آشكار شده بود و نه سنّتى در بينشان تغيير يافته بود و نه با هم مخالفتى داشتند و نه اختلافى. اما هنگامى كه ظلمت گناهان مردم، آنان را فرو پوشاند دو امام [و جريان رهبرى] به وجود آمد: يكى دعوتگر به سوى خداى تبارك و تعالى و ديگر، دعوتگر به سوى آتش دوزخ. در اين هنگام شيطان به سخن آمد و صدايش را از زبان دوستان خود بلند كرد و شمار سواران و پيادگانش فزونى گرفت و در مال و فرزند هركس كه او را شريك خود ساخت، شريك گشت و از اين رو [آن كس ]بدعتها را به كار گرفت و كتاب و سنّت را فرو گذاشت. [از طرف ديگر ]دوستان خدا، زبان به حجّت و برهان گشودند و به كتاب و حكمت [عقل ]چنگ در زدند. از همان روز پيروان حقّ و پيروان باطل از هم جدا شدند و رهيافتگان از هميارى دست شستند و در مدد رساندن به حقّ، سستى ورزيدند، اما گمراهان به يارى يكديگر برخاستند، تا جايى كه جماعت با فلانى و امثال او شد. بنابراين، اين گروه را نيك بشناس. گروه ديگرى هم هستند كه مردمانى نجيب و بزرگوارند، باديده خرد آنها را بنگر و از آنان جدا مشو تا اين كه به اهل خود [بهشتيان و سعادتمندان] بپيوندى؛ زيرا «زيانكاران كسانى هستند كه باعث شدند خود و خانواده شان در روز قيامت زيان بينند. بدانيد كه اين، همان زيان آشكار است» .

امام هادی علیه السلام:
مَنْ اَطاعَ الخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ المَخْلُوقينَ وَ مَنْ اَسْخَطَ الخالِقَ فَلْيَيْقَنْ اَنْ يَحِّلَ بِهِ سَخَطُ المَخْلُوقينَ؛
كسى كه از آفريدگار پيروى كند از خشم آفريـدهها بـاكى نـدارد. و كسى كه خــدا را به خشـم آورد، بايد باور كند كه مردم بر او خشم خواهند آورد.
تحف العقول، ص 482

- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث

تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685